گوشه ای از سیاست خارجی اسلام

پدیدآورنعمت‌الله صالحی نجف آبادی

نشریهمکتب تشیع

شماره نشریه10

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 903 بازدید
گوشه ای از سیاست خارجی اسلام

نعمت الله صالحی نجف آبادی

انتظار نداشته باشید که این مقاله تمام مواد مربوط بسیاست خارجی اسلام را بررسی کند چون مباحث زیادی در سیاست خارجی اسلام هست که هرکدام بحث مفصلی دارد.
هر یک از،روابط فرهنگی و اقتصادی و دیپلماسی و یا پیمانهائی‏ که با دیگران بسته میشود از قبیل پیمان عدم تعرض و پیمان‏ دفاعی نظامی و گفتگو دربارهء دولتهائی که از نظر اسلام میتوان‏ با آنها بعضی ازاین‏روابط یا همهء آنها را برقرار کرد هریک‏ از اینها موضوع مستقلی است که بحث طولانی و در عین حال زنده‏ و ارزنده‏ای دارد که شایستهء مقالهء جداگانه‏ایست.
این مقاله فقط به بعضی از مواد مربوط بسیاست خارجی‏ اسلام از قبیل:طرفداری از صلح و استقلال در رهبری‏ سیاسی اشاره میکند.
گرچه بحث دربارهء نظر اسلام راجع به پیمانهای‏ نظامی و دفاعی و شرائطی که در بستن این نوع پیمانها باید
مراعات شود بسیار ضروری و لازم است،و همچنین فرق بین‏ پیمان دفاعی نظامی که با یک کشور مسلمان بسته میشود و پیمانی که با یک کشور غیر مسلمان منعقد میگردد،و شرائطی‏ که در هریک از این دو نوع پیمان نظامی از نظر قوانین سیاسی‏ اسلام باید ملحوظ گردد بسیار لازم و متناسب با وضع زمان‏ است.
ولی با همی اینها نظر به کمی وقت و فرصت و موانع دیگری‏ که در کار هست از این بحث بسیار حساس و ارزنده خودداری‏ میکنیم.
امید است در فرصت دیگر و در شرائط مساعدتر و آمادگی بیشتر و محیط مناسب‏تری دربارهء این موضوعات‏ گفتگو شود و نظر اسلام در این‏باره روشن گردد.
*** بدیهی است:اسلام که خود را دین عمومی و ابدی معرفی کرده‏ و در همهء شؤن حیاتی بشر دخالت نموده و برای کوچک‏ترین عمل،حکم‏ و قانون آورده است نمیتواند راجع بروش سیاسی حکم و قانون نداشته‏ باشد و خطمشی معینی دربارهء سیاست داخلی و خارجی تعیین ننموده‏ باشد.
بلکه پس از آنکه برای اولین بار در تاریخ بشریت کشور اسلامی‏ بدست پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله بوجود آمد و خود را مستقل و آزاد اعلام کرد از نظر سیاست داخلی و خارجی برنامهء خود را بطور صریح و روشن بیان نمود و همان برنامه بدست رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و تحت رهبری وی اجرا شد از لحاظ سیاست خارجی دو مطلب در ردیف مطالبی استکه از نظر اسلام‏ خیلی مهم و قابل توجه است.

اسلام و صلح

1-مطلب اول صلح‏طلبی و پرهیز از جنگ و خونریزی است؛ اسلام هرگونه قیام مسلحانه و تجاوزکارانه را محکوم کرده و در مقابل، دعوت بصلح و مسالمت نموده است در عین حال که به پیروان خود دستور داده است:نیروهای دفاعی خود را تا سر حد امکان تقویت کنند و تجهیزات‏ جنگی را بمقتضای روز برای مقابلهء با دشمن آماده سازند و هیچگاه از دسیسه و توطئه دشمن غافل نباشند ولی هیچگاه اجازه نداده استکه این‏ نیروها در راه تجاوز و تعدی بدیگران بکار برود
راجع به تقویت نیروهای دفاعی و آمادگی برای مقابلهء با دشمن‏ در سورهء 8 از قرآن آیهء 62 آمده است:
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون‏ به عدو الله و عدوکم»
یعنی:برای مقابلهء با دشمنان آنچه در قدرت و اختیار دارید نیرو تهیه‏ کنید که دشمنان از قدرت شما بترسند.
از اینکه دستور داده است دشمن را از نیروی خود بترسانید(ترهبون‏ به عدو اللّه و عدوکم)معلوم میشود اسلام میخواهد از یک نکتهء روانی‏ بنفع صلح استفاده کند یعنی میخواهد ارتش اسلام منتهای قدرت را داشته باشد تا قدرتهای تجاوزکار و جنگ‏طلب از نیروی اسلام بترسند و دست باقدامات جنگ‏طلبانه نزنند و بشریت را بخطر نیندازند و در نتیجهء این سیاست خردمندانه ملتها در سایه صلح و مسالمت زندگی کنند پس تهیهء نیرو را برای استقرار صلح خواسته است نه برای جنگ و خونریزی.
علاوه بر اینکه در خود آیه فوق بنکتهء نامبرده اشاره شده است، در آیهء بعد بلافاصله فرموده است:
«و ان جنجوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»
یعنی: اگر دشمنان قصد تجاوز ندارند و مایل بصلح شدند تو هم-ای پیغمبر- صلح و سازش را انتخاب نما و بر خدا توکل و اعتماد کن.از این آیه بطور صریح معلوم میشود که یکی از پایه‏های سیاست خارجی اسلام کوشش‏ در استقرار صلح و سازش و ایجاد امنیت عمومی و جهانی است.
این برنامه دربارهء صلح و جنگ از مترقی‏ترین و عاقلانه‏ترین‏ برنامه‏هاست و از این جهت استکه همهء ملت‏های زنده و حکومت‏های‏ بزرگ جهان همیشه میکوشند خود را طرفدار صلح و حافظ امنیت جهانی‏ معرفی کنند حتی قدرتهای تجاوز کار آنجا که ملتی را در میان آتش‏ و خون نابود میکنند سعی دارند خود را حافظ صلح جلوه بدهند و از اینرو دستگاههای تبلیغاتی آنها میگوید ما بخاطر تحکیم مبانی صلح جنگ‏ کردیم و این مقدار خونریزی برای جلوگیری از جنگ بزرگ‏تر و خونریزی بیشتر اجتناب‏ناپذیر بود این برای آنستکه در مقابل افکار روشن‏ و مغزهای خردمند محکوم نشوند!!.
خلاصه برنامهء طرفداری از صلح و سازش در سیاست خارجی از خردمندانه‏ترین و مترقی‏ترین برنامه‏هاست و اسلام همین برنامه را اتخاذ کرده و تقویت نیرو را فقط بخاطر استقرار صلح و پرهیز از جنگ و در موقع اضطرار برای دفاع خواسته است.

استقلال سیاسی

مطلب دوم:استقلال کامل در تدبیر و رهبری کشور است. بدون تردید جهان اسلام نمیتواند در تنهائی و انزوا بماند و با جهان خارج هیچگونه رابطه‏ای نداشته باشد بلکه بحکم ضرورت‏ ناچار است رابطهء فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و هرگونه همبستگی که‏ یا جلب نفع کند یا دفع ضرر یا هر دو،با بیگانگان داشته باشد و بعدا اشاره‏ خواهیم کرد که اسلام از حساسترین رابطه یعنی رابطهء سیاسی و عهد و پیمان جلوگیری نکرده بلکه خود پیغمبر اسلام(ص)بآن عمل‏ کرده است در اینصورت مسلم است که از روابط مالی و علمی و سایر روابط جلوگیری نخواهد کرد.
جهان اسلام اگر بخواهد با سایر ملل رابطه نداشته باشد و تک‏ و تنها بحیوة خود ادامه دهد عینا مثل این استکه یک فرد در میان اجتماع‏ بخواهد تنها زندگی کند و تمام حوائج خود را خودش تأمین نماید همانطور که یک فرد نمیتواند در محیط کوچک زندگی فردی با هیچ‏ فرد دیگر رابطه نداشته باشد جهان اسلام هم نمیتواند در محیط وسیع‏ حیوة یک اجتماع بزرگ از سایر ملل،بیگانه بماند و هیچگونه ارتباطی‏ با دیگران برقرار نکند علاوه بر اینکه غیر ممکن است جهان اسلام‏ در حال تنهائی و انزوا بماند اساسا تنهائی و انزوای ملت مسلمان با هدف‏ اسلام موافق نیست.
همه می‏دانند اسلام پیشرفت خود را بر پایهء تبلیغات صحیح و منطقی و براساس نفوذ در دیگران از راه علم و استدلال قرار داده است، اسلام کوشش کرده است که قوانین و مقررات خود و علم و منطق خود و هدف و مقصد خود را بهمهء جهانیان برساند در اینصورت چگونه ممکن‏ است بدون رابطه داشتن با سایر ملل صدای خود را بگوش جهان خارج‏ برساند؟.
اینها مطالبی است بسیار ساده و روشن و احتیاجی بتوضیح و تفصیل‏ ندارد مطلب مهم و قابل ملاحظه در اینجا این استکه:جهان اسلام‏ نباید تدبیر و رهبری خود را بدست بیگانگان بسپارد.
مسلم است که دایه دلش بیش از مادر نمیسوزد،بیگانگان که‏ بحکم احتیاج با ملت مسلمان رابطه پیدا میکنند بدون شک نفع خود را بر نفع جهان اسلام مقدم می‏دارند،جهان اسلام برای آنان بیگانه‏ است و طبعا آن صمیمیت و خیرخواهی که با ملتهای خود دارند با مسلمانان ندارند و بسیاری از آنها برای جلب نفع یا دفع ضرر از خود از هیچگونه فساد و خرابکاری و تحریف افکار و تبلیغات سوء نسبت‏ بمردم مسلمان خودداری نمیکنند و حاضرند تا سرحد نابودی مسلمین‏ بنفع خود فعالیت کنند و چیزی که بیش از همه چیز در نظر آنها مهم و باارزش است در دست گرفتن رهبری سیاسی جهان اسلام است چون‏ می‏دانند و همه کس می‏داند-که با در دست گرفتن تدبیر و رهبری‏ مسلمین میتوانند بهمه چیز آنان مسلط شوند،خوی استعمار در طبیعت‏ بشر هست بهمان دلیل که انسان حیوان زبان بسته را تسخیر میکند و ازآن بهره‏برداری مینماید اگر دستش برسد انسانها را هم برای بهره‏برداری‏ و استثمار بزنجیر میکشد و هر قدرتی که از این منظورش جلوگیری‏ کند اگر بتواند میکوبد و نابود میکند.
این نکتهء حساس که غفلت از آن ممکن است بقیمت حیوة و موجودیت ملتی تمام شود از نظر قرآن کریم مخفی نمانده و به پیروان‏ خود بیدارباش زده و یادآوری کرده استکه باید جهان اسلام در بر خورد با بیگانگان و معاشرت با آنان بی‏اندازه هشیار باشد که آنان‏ را صاحب سرّ خود قرار ندهد و از رازهای سیاسی خود آگاه نسازد.
که مبادا با اطلاع از خفایای امور مسلمین راه تسلط و استعمار را باز کنند و رهبری سیاسی مسلمانان را در دست گیرند و ملت مسلمان را اسیر خود سازند.
در سورهء 3-آیه 114-از قرآن کریم آمده است:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالا و دوا ما عنتهم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر قد بینالکم الایات ان کنتم تعقلون»
یعنی:ای مسلمانان باایمان هیچ بیگانه‏ای را محرم اسرار خود نسازید و بر رازهای پنهانی خویش آگاه نکنید-زیرا-آنان از هیچ‏ گونه فعالیتی برای سقوط شما کوتاهی نمی‏کنند،بیچارگی و نابودی‏ شما آرزوی آنان است-دلیلش این استکه-از لابلای سخنانشان کینه و دشمنی‏ ظاهر شده-و مسلم است-کینه‏ای که در دل دارند بیشتر و بزرگتر است‏ از آنچه ظاهر کرده‏اند ما این آیات را-برای ارشاد شما-بیان کردیم اگر خردمندانه فکر کنید.«بطانة»که در آیهء شریفه ذکر شده کسی را گویند که انسان باو اطمینان کامل داشته باشد و اسرار خود را با او در میان بگذارد و هیچگونه رازی را از او پنهان ندارد.
دستور آیهء شریفه این استکه از بیگانگان هیچکس را محرم اسرار خود قرار ندهید چون آنها بالاخره بیگانه هستند،و در تضعیف و کوبیدن‏ شما کوتاهی نمیکنند،زیرا ضعف و زبونی و سقوط شما کمال آرزوی‏ آنهاست-بعلت اینکه هرچه ضعیف‏تر باشید بهتر میتوانند از شما بهره‏ برداری کنند و از تسلط شما بیشتر در امان هستند-
(قد بدت البغضاء من‏ افواههم)
در طول معاشرت با آنان مطالبی از دهنشان شنیده شده و میشود که معلوم میشود آنان دوست صمیمی شما نیستند بلکه در باطن دشمن شما هستند و کینهء باطنی که در دل دارند و بزبان نیاورده‏اند بیشتر است از آنچه اظهار کرده‏اند.
تجربه در زمانهای گذشته و حال ثابت کرده است:همان ملت‏هائی‏ که در موقع صلح از مسلمین بهره‏مند میشوند و چه بسا خود را خیلی به‏ ملت‏های اسلامی نزدیک میکنند در موقع جنگ حاضر هستند کشوری‏ را که سالها از او بهره‏برداری کرده‏اند برای نفع خود اشغال نظامی‏ کنند و احیانا بمباران نمایند و بخاک و خون بکشند،و در وقتیکه تصمیم‏ میگیرند کشوری را بنفع خود ساقط نمایند و بزنجیر بکشند دیگر انسانیت‏ و شرافت و فضیلت و بشردوستی و نوع‏پروری در میان نیست بلکه منطق‏ آنان در آنموقع منطق نفع‏طلبی و تجاوز و اجحاف است و در آن هنگام‏ همهء دوستی‏ها و صمیمیت‏های دروغی سابق را فراموش میکنند؛همین ایران عزیز از طرف دولتهائی که منافع فراوان از آن برده بودند با کمال‏ قساوت و بیرحمی در 22 سال پیش اشغال نظامی شد که هنوز فشار و تلخی‏ آنرا ملت احساس میکند قرآن کریم میگوید
(قد بدت البغضاء من‏ افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر)
از سخنان آنان دشمنی ظاهر شده‏ و آن کینه‏ای که در دل دارند بیشتر است از آنچه ظاهر کرده‏اند.
معمولا در مواقع عادی رجال بیگانه با رجال اسلام با یک نوع‏ نزاکت سیاسی برخورد میکنند و در ضمن ملاقات‏ها از روابط سابقه‏دار و صمیمانه سخن میگویند و این‏طور اظهارات عادی و طبیعی است و نمیتواند غیر از این باشد و باین معنی ایرادی نیست چون اگر گرمی و دوستی‏ ظاهری در کار نباشد روابط قطع میشود چنانچه سابقا اشاره شد و ملل‏ مسلمان نمیتوانند با بیگانگان روابط نداشته باشند.
چیزی که از نظر سیاسی بسیار مهم است این است که آنان سعی‏ میکنند در طی ملاقاتهای بظاهر دوستانه بر اسرار محرمانه و رازهای‏ پنهانی کشورهای اسلامی واقف گردند،و کوشش دارند زیر سرپوش‏ نزاکت سیاسی افکار رجال اسلام و رهبران ممالک اسلامی را تسخیر کنند،و تا اعماق دل آنان نفوذ نمایند،و اگر بتوانند دستگاههای رهبری‏ سیاسی مسلمین را تحت نظارت خود درآورند و در تمام مراحل چرخهای‏ کشورهای اسلامی را با رهبری خود بحرکت درآورند؛تا در آن جهتی‏ حرکت کند که بنفع آنان باشد،و در حقیقت طبعا بفکر این هستند که فکر مستقل و تدبیر مستقل و رهبری مستقل و آزاد را از رجال‏ اسلام سلب نمایند،و خود نقش راهنما و پیشوا را ایفا کنند.
بدیهی است اگر بتوانند این نقشه را درست اجرا کنند نتیجهء مستقیم آن تسلط کامل بر ملل اسلامی خواهد بود و بتعبیر بهتر نتیجه‏ اش اسارت و بندگی و گاهی نابودی ملت‏های مسلمان خواهد بود.
قرآن کریم باین نکته بسیار حساس توجه کامل داشته و بمسلمین‏ بیدارباش زده و آنان را از این معنی آگاه کرده و برحذر داشته است.
قرآن کریم در عین حال که از روابط اقتصادی و فرهنگی با بیگانگان جلوگیری نکرده و هرگونه قرارداد مالی و علمی و بلکه‏ پیمان‏های دیگری را که بنفع ملت مسلمان باشد مجاز دانسته است بلکه‏ وفاداری باین پیمانها را لازم شمرده و جزء تقوی دانسته است،ولی این‏ مطلب بسیار مهم را هم تذکر داده که مسلمانان نباید بیگانگان را محرم اسرار خود قرار دهند که غفلت از این نکته ممکن است بقیمت‏ هستی و موجودیت آنان تمام شود.
اشتباه نشود،اسلام با خوشرفتاری و دلسوزی نسبت به بیگانگان‏ مخالف نیست بلکه مسلمانان را از نظر اخلاق به بشر دوستی و نوع‏ پروری و حسن عمل با سایر ملل دعوت کرده است و همین خوشرفتاری‏ و نزاکت اخلاقی را باعث پیشرفت اسلامی دانسته،در خبر وارد شده‏ است که:
«کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم»
مردم را با عمل نه‏ با زبان،باسلام دعوت کنید حتی در موقع جنگ از لحاظ بشردوستی‏ هر گونه مراعات ممکن را که بضرر اسلام نباشد درباره دشمن توصیه‏ کرده؛و پس از جنگ نسبت بدشمن شکست‏خورده منتهای دلسوزی‏ و خوش‏رفتاری را سفارش کرده و معمول داشته است.
علاوه بر این از نظر حقوقی حقوق سایر ملل را محترم شمرده و وفاداری به پیمانهای بین المللی را لازم دانسته،خلاصه از نظر حقوق‏ و اخلاق تمام جوانب امر را ملاحظه کرده و نسبت به بیگانگان با کمال‏ دلسوزی و بشردوستی رفتار نموده است.
ولی در عین حال دستور داده است که ملتهای مسلمان باید کاملا آگاه و بیدار باشند و اسرار سیاسی خود را با بیگانگان در میان نگذارند و از مکر آنان برحذر باشند و بهیچوجه رهبری سیاسی خود را به بیگانگان‏ نسپارند؛و بالاتر از این اسلام بپیروان خود دستور داده است که از فکر افراد منافق و دورو که با بیگانگان سر و سری دارند استفاده نکنید و از آنان در امور سیاسی پیروی ننمائید چون آنان دشمن داخلی و خانه‏ زاد هستند و در لباس دوست کار دشمن را انجام میدهند و از پشت با سلام‏ خنجر میزنند.
در قرآن کریم سورهء 33 آیهء 48 فرموده است:
«و لا تطع‏ الکافرین و المنافقین ودع اذاهم»
یعنی از بیگانگان و منافقان- افراد دورو-پیروی نکن ولی از آزار آنان نیز خودداری کن.
این آیه در عین حال که دستور داده است:دربارهء مردم کافر و منافق باید مراعات اصول انسانیت بشود و نباید هیچگونه آزاری‏ بدون علت بآنان وارد گردد ولی از پیروی آنان هم جلوگیری کرده‏ و ملت مسلمان را از مکر آنان برحذر داشته است.
نکتهء شایستهء تذکر این است:غالبا بیگانگان که میخواهند در داخله کشوری نفوذ کنند و فکر رهبران ملتی را تسخیر نمایند با بعضی از افراد منافق که با مقامات سیاسی نزدیک هستند طرح دوستی‏ میندازند و آنان را با تبلیغ و تطمیع برمیانگیزند که هرچه میتوانند برهبران سیاسی نزدیک شوند و آنقدر تماس بگیرند و اظهار دوستی‏ و خدمتگذاری بلکه نوکری و غلامی و چاکری کنند که رهبران اطمینان‏ بدوستی و دلسوزی و صمیمیت آنان حاصل کنند که در امور سیاسی و رهبری‏ کشور از عقل و تدبیر آنان استفاده نمایند و این افراد منافق را بمنزلهء عقل منفصل خود بدانند.بدیهی است این افراد دورو که از خارج‏ الهام میگیرند تا آنجا که میتوانند بنفع بیگانگان هرچند بضرر مسلمانان باشد اقدام میکنند،و گاهی بآسان‏ترین وجهی وسیله سقوط ملت مسلمان را فراهم مینمایند.
نکتهء دیگری که شایسته ذکر است و مربوط است بآیهء 114 از سورهء 3 این است.در آخر آیهء نامبرده که سابقا ذکر شد میفرماید:
«قد بینالکم الایات ان کنتم تعقلون»
یعنی این آیات را ما برای شما توضیح دادیم،اگر عاقلانه فکر کنید،چنین بنظر میرسد که جملهء
(ان کنتم تعقلون)
اشاره باین است:دستوریکه راجع به پیروی نکردن‏ از بیگانگان دادیم یک دستور تعبدی و بی‏دلیل نیست که شما چشم و گوش‏ بسته بدون قید و شرط قبول کنید،بلکه اگر عقل و خرد خود را درست‏ بکار اندازید و زیر و روی مطلب را بدقت مطالعه نمائید تصدیق خواهید کرد که این ارشاد و راهنمائی برای حفظ سعادت و سیادت شما و نگهداری‏ آبرو و استقلال شما و برای تحکیم مبانی رشد و تکامل شماست،و این دستور خردمندانه برای آنست که بیگانگان نتوانند با اطلاع از رازهای پنهانی شما و تسخیر نیروی فکر و تعقل شما رهبری سیاسی شما را در دست‏ بگیرند و نتوانند ملت‏های مسلمان و کشورهای اسلامی را بسوی هدفی‏ که خود میخواهند سوق بدهند.
این برنامه‏ایست که همهء کشورهای غیر اسلامی نسبت برهبران‏ سیاسی کشورهای مسلمان معمول میدارند،هیچگاه رهبران سیاسی‏ کشورهای بیگانه حاضر نیستند رهبران مسلمان را باسرار محرمانه و رازهای پنهانی خود واقف سازند و بکمک فکر آنان کشورهای خود را در مسیرهای سیاسی هدایت کنند؛چون میدانند که رجال کشورهای‏ اسلامی نسبت بآنان بیگانه هستند،و همیشه نفع خود را بر نفع آنان‏ ترجیح میدهند-در این صورت آیا شایسته است ملت‏های مسلمان بیگانگان‏ را بر اسرار سیاسی خود واقف سازند؛و در رهبری کشور از فکر آنها الهام بگیرند؟البته نه،قرآن کریم در آیهء 114 از سورهء 3 همین برنامهء مترقی و سعادت‏بخش را گوشزد کرده و عقل و خرد مسلمانان را برانگیخته‏ و در عمل کردن باین دستور از مغزهای خردمند و تعقل و تفکر صحیح ملت‏ مسلمان استمداد نموده است
(ان کنتم تعقلون).
این بود چند نکته راجع بسیاست خارجی اسلام که با ذکر شواهدی چند بیان شد و خلاصهء آنچه گفته شد از اینقرار است:
1-طرفداری از صلح و پرهیز از جنگ و کوشش در راه استقرار امنیت عمومی و صلح جهانی
2-با حفظ اصول انسانیت و خوشرفتاری با بیگانگان،بر حذر بودن‏ از مکر آنان و پنهان داشتن اسرار محرمانهء سیاسی از آنان و دخالت ندادن آنان را در رهبری کشور،و خلاصه استقلال کامل کشورهای‏ اسلامی در تدبیر امور و رهبری سیاسی ملت‏های مسلمان.
اینها از پایه‏های اساسی سیاست خارجی اسلام است،ولی مطلب‏ دوم بیش از مطلب اول از نظر اسلام حساس و مهم است زیرا با استقلال سیاسی‏ است که میتوان فرهنگ و اقتصاد را که دور کن بزرگ حیوة اجتماع‏ است در مسیر ترقی ملت انداخت و اجتماع را رو بتکامل برد تکامل‏ ملت بسته بتکامل فرهنگ و اقتصاد است،و رشد و تکامل فرهنگ و اقتصاد بسته برهبری صحیح سیاسی است و رهبری صحیح سیاسی بسته باستقلال‏ کامل سیاسی است.
اگر ملت‏های مسلمان از نظر تدبیر امور و رهبری کشورهای خود تکیه به بیگانگان نداشته باشند آنوقت استکه مغزهای خردمند رهبران‏ اجتماع میتوانند مسلمانان را در مسیر تکامل واقعی خودشان بحرکت‏ درآورند و چرخهای فرهنگ و اقتصاد را آنطور که اسلام خواسته است‏ در راه سعادت و تکامل سریع ملت بگردش اندازند.

نظر روحانیت.

بد نیست در اینجا قدری راجع به نظر روحانیت درباره سیاست‏ خارجی گفتگو کنیم پیدا استکه نظر روحانیت درباره سیاست خارجی‏ همان برنامه و نظر اسلام است و جز این نمیتواند نظری داشته باشد، و نمیتواند هم نظری در این باره نداشته باشد زیرا در خبر وارد شده استکه؛
«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»
هر کس که هر روز بفکر امور مسلمانان نباشد مسلمان نیست؛چه امری است مهم‏تر و حساس‏تر از امر رهبری سیاسی مسلمانان؟روحانیت‏ میگوید بحکم «کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته»1همهء مردم‏ مسلمان و بالاخص روحانیت مسؤل امور سیاسی و اجتماعی و عمومی‏ مسلمانان هستند،یعنی باید مراقبت کامل داشته باشند که ملت‏های‏ مسلمان در مسیر ترقی و تکامل واقعی سیر نمایند..و همانطور که اسلام‏ خواسته است از نظر مادی و معنوی آنقدر رشد و تکامل پیدا کنند که رهبر سایر ملتها باشند و پیشروان کاروان تمدن شوند.
روحانیت گرچه عملا قدرت مادی در دست ندارد ولی تاریخ گذشته‏ نشان میدهد که رجال برجستهء روحانی همیشه حکومتها و دولتها را راهنمائی و ارشاد میکرده و از هیچگونه خیرخواهی و دلسوزی در حق‏ ملت و دولت دریغ نمیکرده‏اند،و گاهی باتکای نیروی معنوی و نفوذ عمیقی که در مردم داشته‏اند از برنامه‏های صحیح حکومتها پشتیبانی‏ کامل مینموده،و احیانا از تندرویها جلوگیری میکرده‏اند و از قرائن‏ چنین استنباط میشود که در هر دو حال روحانیت منظوری بجز خیرخواهی‏ و دلسوزی نداشته؛و انگیزهء او جز میل شدید بتکامل و سعادت و سیادت‏ ملت نبوده است.
تاریخ سیاسی خواجه نصیر الدین طوسی قدس سره و راهنمائیهای‏ پرارزش ایشان،و فداکاریهای کم نظیر این شخصیت روحانی در راه‏ ارشاد دولت مغول و سوق دادن حکومت را در راه خدمت بخلق و تأمین‏ (1)همه شما سرپرست هستید و در مقابل افراد ملت که تحت سرپرستی‏ شما هستند مسئولیت دارید
سعادت مردم یکی از نمونه‏های این استکه روحانیت در امور سیاسی بی‏ نظر نبوده و همیشه نقش راهنما و پیشوا را بعهده داشته است.
بحکم قرائن موجود چیزیکه قابل انکار نیست این استکه:در پشتیبانی‏ها و راهنمائیها و احیانا جلوگیریها و مخالفتهائی که روحانیت‏ نسبت بدستگاه حاکمه داشته است هیچگاه سوء نیت و منظور مادی‏ در کار نبوده است،ناگفته پیداست که رجال روحانی چون یک نوع تربیت‏ دینی و مذهبی ریشه‏داری دارند هر نوع کاری انجام میدهند طبق سلیقهء دینی و روش مذهبی است،زعمای روحانیت و رجال علمی و مراجع تقلید از نظر معیشت مثل طبقه متوسط یا پائین‏تر،زندگی میکنند.
افرادیکه مرجع تقلید بوده‏اند با اینکه از طریق وجوه شرعی‏ پول بیحساب در اختیارشان بوده و هیچکس از آنان حساب پس نمیخواسته‏ است وقتیکه از این جهان در گذشته‏اند یا اندوخته‏ای نداشته‏اند یا اندوخته‏ آنان مقداری قرض بوده است؛همین پاکی و حسن سابقه باعث شده‏ است که:نفوذ زیادی در افکار مردم پیدا کرده و از این راه توانسته‏اند تا حدود زیادی در راه ترویج دین و تحکیم اصول مذهب و در راه خدمت‏ بخلق پیش بروند و قدمهای مؤثری بردارند.
از مطلب دور نشویم،خلاصه نظر روحانیت دربارهء سیاست خارجی‏ همان نظر اسلام است؛و جز این نمیتواند نظری داشته باشد،و نمیتواند هم در این‏باره نظری نداشته باشد،ولی نکته‏ای که لازم است تذکر داده شود این است:از مجموع قرائن موجود چنین بدست میآید که:
روحانیت راجع به رهبری سیاسی ملت مسلمان خیلی حساسیت دارد،استقلال سیاسی در نظر روحانیت مسئله‏ای بسیار مهم و حساس است‏ زیرا با استقلال سیاسی و عدم تبعیت از بیگانگان استکه جهان اسلام‏ میتواند روی پای خود بایستد،و دربارهء سرنوشت خود تصمیم بگیرد، و میتواند تمام امکانات را در جهت منافع مسلمانان بکار اندازد؛کشوریکه‏ در داخل مرزهای خود خط مشی خود را تعیین کند،و از روح اسلامیت و میل و شوق بتکامل الهام بگیرد میتواند سیاست داخلی خود را براساس‏ عدالت اجتماعی و رشد و تکامل فرهنگ و توازن اقتصاد و ترقی صنعت‏ و استقلال قضائی و خلاصه براساس سعادت و سیادت مردم قرار دهد ولی‏ بعکس؛اگر رهبری سیاسی کشوری بدست بیگانگان باشد؛و سرنوشتش‏ در خارج از مرزهای آن کشور تعیین گردد مسلم استکه در اینصورت باید در سیاست داخلی بهمان راهی برود که مغزهای هدایت‏کنندهء آن کشور میخواهند،در این صورت فرهنگ و اقتصاد و صنعت و سایر مظاهر تمدن‏ ملت باید در جهت منافع دیگران سیر کند نه در راه منافع مردم،از این جهت استکه قرآن کریم دربارهء این مسئله خیلی حساس است و میگوید:
«قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر»
دشمنی‏ بیگانگان از گفتارشان هویدا است،و آنچه در دل مخفی میدارند بزرگتر است در سورهء چهل و هشت آیه 29 آمده است:
«محمد رسول‏ الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»
محمد فرستادهء خداست و مردمی که با او هستند در برابر بیگانگان محکم و خشن و نسبت بملت خود مهربان و دلسوز هستند؛و در سورهء 58 آیه 12 آمده است:
«لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آبائهم او اخوانهم او عشریتهم»
هیچ ملت باایمانی‏ را نمی‏یابی که با دشمنان خدا و رسول او دوستی کنند؛گرچه پدران یا برادران قبیله و فامیل آنان باشند
روحانیت که تعلیم و تربیت خود را از قرآن گرفته و علاقه و و ایمان بقرآن در اعماق روح و قلب او نفوذ کرده و با شر اندرون شده‏ و با جان بدر شود:نمیتواند سیاستی را غیر از سیاست قرآن بپسندد البته چنانچه اشاره شد پیروی از این برنامه چشم و گوش بسته و بطور تعبد نیست،بلکه دلیلش این است که اگر کادر رهبری سیاسی از بیگانگان الهام نگرفت و در تعیین سرنوشت ملت مسلمان از خود ملت‏ و از مغزهای خردمند ملت و از روح سیاست اسلامی و قرآنی پیروی کرد میتواند در سیاست داخلی تصمیمات قاطع اتخاذ کند و به پشتیبانی مرم‏ و تأیید افکار عمومی مملکت را در تمام شئون حیوتی و مظاهر تمدن‏ بجلو ببرد،و چون مجبور نیست هرچه دیگران خواستند عمل کند میتواند فرهنگ و صنعت و اقتصاد و پایه‏های اصلی حیوة اجتماع را با برنامه‏های مترقی و سعادت‏بخش برپایه‏های محکم و همآهنگ با پیشرفت‏ تمدن استوار کند و کشور را در راه تکامل و ترقی که مایهء سربلندی‏ و آبرومندی است بیندازد.
روی همین حساب است که اگر روحانیت احساس کند رهبران‏ ملت مسلمان از مسیر سیاست مترقی و سعادت‏بخش قرآن منحرف شده‏ یا میخواهند منحرف شوند در راه ارشاد و هدایت آنان از هیچگونه‏ کوشش و جدیت دریغ نمیکند و گاهی اگر احساس خطر بیشتری کرد ممکن است تا سر حدّ جانبازی پیش برود و هستی خود را در این راه‏ فدا کند،تا هستی و موجودیت اسلام را حفظ نماید زیرا در نظر روحانیت‏ اسلام بزرگترین سرمایهء معنوی و بهترین برنامهء حیوة اجتماع است‏ اعتقاد بدین و علاقهء بمذهب در مردم و بالاخص مردم کشورهای‏ شرقی از اصیلترین و ریشه‏دارترین علائق روحی و معنوی است،و مردم‏ مسلمان شاید در مورد عاطفه مذهبی حساس‏تر از سایر ملل باشند حسّ مذهبی‏ غدهء دردناکی!است که با اندک فشار تحریک و با مختصر ضربه جریحه‏ دار میگردد و اگر فشار زیاد و ضربه سخت باشد خیلی زود بطغیان و عصیان عمومی منتهی میشود.
و بعکس اگر این احساس مذهبی و عاطفهء دینی مردم ارضاء و اشباع گردد تا حدود زیادی بنظم و آرامش و هماهنگی اجتماع و تنسیق‏ و تمشیت امور کمک میکند.
دستگاههای حاکمه اگر دارای مغزهای خردمند و افکار ورزیده‏ باشند،و بروح اجتماع واقف شوند و قدرت مذهب را درست ارزیابی کنند میتوانند با احترام باحساسات مذهبی و ارضای عاطفهء دینی از عظیمترین‏ نیروهای ملی استفاده کنند و بکمک آن کشور را در راه تکامل پیش ببرند بدیهی است که راه مستقیم اشباع عواطف مذهبی مردم راضی نگاه داشتن‏ رهبران مذهبی اجتماع با اجرای اصول دین است چون علاوه بر اینکه رجال‏ روحانی خودداری رقیق‏ترین و حساس‏ترین و عمیق‏ترین روح مذهبی‏ و عاطفه دینی هستند،زمام افکار دینی مردم در دست آنان است.
بنابراین اگر رهبران سیاسی از راه صحیح و عاقلانه و از روی حقیقت و صمیمیت روحانیت را نسبت بحفظ قوانین دینی مطمئن سازند و در ترویج مذهب بکوشند میتوانند نیروهای مذهبی مردم را متشکل سازند و از قویترین و نافذترین و بادوام‏ترین قدرت اجتماعی مفت و مجان‏ بنفع پیشبرد اجتماع استفاده نمایند.
ولی بعکس اگر پیشوایان مذهبی را دربارهء خود بدبین کنند؛ و نسبت بقوانین دینی بیعلاقگی یا انحراف و سوء نیت نشان دهند افکار عمومی و مذهبی مردم و در رأس آنها عواطف دینی روحانیت را بر ضد خود تحریک میکنند،آنوقت است که برای سرکوب کردن عصیان‏ و طغیان ملت علاوه بر صرف وقت زیاد و بودجهء هنگفت تمام سرمایهء معنوی‏ یعنی حیثیت و آبرو و ارزش اجتماعی خود را از دست میدهند،و هر چه یک درجه بفشار بیفزایند یک قدم بعقب برمیدارند!و این روش برای‏ اجتماع بغیر از زیان چیزی نخواهد داشت

مقالات مشابه

بازخوانی آراء مفسران سده اخیر در آیات جهاد

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمد شیرینکار موحد, محسن اکبری

گونه‌شناسی آیات قتال و صلح با کافران و رفع تعارض آنها

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, حسین محمدی

قرآن و مشروعیت جهاد ابتدایی

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهمحمد جواد فاضل لنکرانی

قرائت‌هاي گوناگون از موضوع جهاد در قرآن

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهسیدمهدی علیزاده موسوی

آیات «جهاد» و اصل «ممنوعیت توسل به زور»؛ همخوانی یا تقابل

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهسیدمصطفی میرمحمدی, حسین ال کجباف, حسین مهدی هادی

نقد آرای فایرستون درباره آیات جهاد

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر, علیرضا حیدری

بررسی تطبیقی ساختار آیات جهاد

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدجواد نوروزی, سیداحمدحسین حسینی